سلام...
چه كسم من؟ سؤالي كه مدتيه خيلي بهش فكر ميكنم و اميدوارم به جوابهايي برسم كه روشناي راه (به سوي آنچه در آخر بايد بهش برسم) باشه.
رها کنيد قصه ي رها سازي مرا
پرواز من آنِ من است
ابرهاي خودتان را کنار زنيد
مرا با آسمان شما کاري نيست،
يادم باشد
دوباره که خواستم پرواز را انتخاب کنم
کساني هم سقوط را انتخاب مي کنند
روي زمين جا گذاشته باشي
نگاهي به اطراف بيندازم
شايد همين جا کنار دستم کسي به دره چشم دوخته باشد
تنها پريدن دردناک است اگر
ببيني دستانت مي توانست کسي را نگه دارد
و تو رو به آسمان بلندش کرده بودي
همين جا روي همين خاک مي شود پريد
اگر دستانت ، چانه اي را رو به آسمان بلند کند
از آسمان تماشاي تشنگي زمين ديدني نيست
خصوصا اگر از هول پريدن کوزه اي را لبريز از آب
اينبار که خواستم اوج بگيرم
سلام
مطالبتون جالب بود وبلاگ قشنگي داريد
به كجا شتابم ؟به كجا؟
تا وقتي كه ندانيم كه چه هستيم نمي دانيم به كجا بايد شتاب كنيم.
و هر لحظه منتطر كسي هستيم كه بگويد : برو به جايي كه من مي گويم.
با درود
جهت كار جديدت آمدم ولي ...صد بار هم كه اشعار مولانا را بخوانم باز هم لذت بخش و تامل بر انگيز است
با درود:
1- گرامي باد بزرگداشت فردوسي.
2-زمينه وبلاگ بسيار رويايي است.اين انتخاب و انتخاب اشعار نشان از انديشه اي والا و لطيف دارد دارد.خوشحالم كه وبلاگ شما را يافتم.عسل بانو را خواندم،اميد آنكه بقيه آرشيو را مطالعه كنم.
بدرود.