آنشب يادت هست آن يلداي لعنتي
من بو دم وتو بودي وگلهاي صورتي
سرماي دستهاي بي رمقت هنوز مانده است
بر روي سينه اين عريان پا پتي
آن شب يادت هست فرياد ميزدماي با توام ببين.اشک من زرد غربتي
چشم هوسباز تو مدام سوي من
به به چه دختري عجب سرو قامتي
دل بردي از من وگفتي بريده اي
آنشب گريستي چند ساعتي
گفتم گلم آرام باش و تو
دست مرا گرفتي وگفتي که راحتي
هنوز يادم هست آن يلداي لعنتي
من بودم وتو بودي و گلهاي صورتي
شعر از خودم س. د