سلام
آهاي !
رسواترين دلهاي سر به زير !
با شما هستم ،
كوچه باغ هاي تنگ !
گمشده هاي انبوه باران و مه !
با شما هستم
من عشق را در بيقراريهاي دلواپس
در ازدحام سنگين بغض ها و سكوت
و تاريكي شبهاي خفته ي سر در گريبان
فرياد زدم
و نشان دادم
كوچه هاي مست را در خماري چشمهاي بامداد
با ا شاره ي دستان كوچك خوشبختي .
چرا به بيراهه ميرويد ؟
برگرديد
راه عشق از اين طرف ا ست ؟