شعرهاي قديمي ام با تو
رنگ و روي بهار مي گيرد
دل نامطمئن كنار كسي
مطمئناً قرار مي گيرد
مثل آدم بزرگ ها الكي
دل به شعر تو مي دهم بعداً
روي يك شيشه شكسته تو را
مي نويسم . بخار مي گيرد
روزهايي كه با تو طي شده اند
روزهايي كه معني اش ما بود
حال اين حرف هاي نامفهوم
هالهي اعتبار مي گيرد
واژه هاي پر از صداقت تو
واژه هايي به رنگ دريا، نه
شعرهايي كه از تو صادر شد
رنگ و بوي شعار مي گيرد
انتظاري كه ساعتش خواب است