• وبلاگ : را مـيـــــــــــــلا
  • يادداشت : گل عشق
  • نظرات : 7 خصوصي ، 21 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    سلام دوست عزيز وبلاگتون عاليه
    + شخص ثالث 

    سلام

    عيدت مبارك. سال خوبي داشته باشي. اگه اشتباه نكنم سال 85 عزيزي از دست داده بودي خدا انشاالله رفتگانتو بيامرزه

    سربلند باشي.

    + نيايش 

    سلام.

    خداي اطلسي ها با تو باشد

    پناه بي کسي ها با تو باشد

    تمام لحظه هاي خوب يک عمر

    به جز دلواپسي ها با تو باشد

    سال 1386 را به شما و خانواده محترمتان تبريك ميگويم

    به اميد سالي خوش براي شما و دوستان ديگر

    سلام با شعر جديدم به روزم ومنتظر

    در ضمن سال نو رو بهتون تبريك ميگم

    اميدوارم سال خوبي داشته باشين

    سلام. منتظرم

    سلام ...البته من فكر ميكنم همه آدمها تواناييهاي زيادي دارن اما مهم استفاده از اون تواناييهاست كه در من اگر هم بوده با كمكهاي شما بالفعل شده ....و اينو ميدونم اگه جايي از تواناييهام استفاده كنم نتيجه استفاده از كمكهاي شما بوده و هست و خواهد بود و به اين حرفم هم ايمان دارم.

    و از شما هم تشكر ميكنم كه نه به من به خييييييييييييييييييييييييليهاي ديگه راهشونو نشون دادين.

    وبلاگ زيبا يي دارين...موفق باشين

    منتظر پست تازه تان هستم......

    شعرهاي قديمي ام با تو

    رنگ و روي بهار مي گيرد

    دل نامطمئن كنار كسي

    مطمئناً قرار مي گيرد

    مثل آدم بزرگ ها الكي

    دل به شعر تو مي دهم بعداً

    روي يك شيشه شكسته تو را

    مي نويسم . بخار مي گيرد

    روزهايي كه با تو طي شده اند

    روزهايي كه معني اش ما بود

    حال اين حرف هاي نامفهوم

    هاله‌ي اعتبار مي گيرد

    واژه هاي پر از صداقت تو

    واژه هايي به رنگ دريا، نه

    شعرهايي كه از تو صادر شد

    رنگ و بوي شعار مي گيرد

    انتظاري كه ساعتش خواب است

    آخرش بين مردم اين شعر، تو مرا ناشناس باور كن

    شاعر شعر آسماني من!، مانده ام در هراس! باور كن !

    مدتي مي شود خبر دارم با من و شعرهاي من قهري

    بله تنهايي عالمي دارد شاعرم :آس و پاس باور كن

    ماندن اينجا براي من سخت است تو پريدي و من پرم زخمي است <\/h3>

    منصفانه نبود چشمانم مانده روي تراس باور كن

    حسن پاكزاد

    چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
    و تماشاي تو زيباست اگر بگذارند
    سند عقل مشاعي است همه ميدانند
    عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
    وقتي اظهار نظر کرد دلم، فهميدم
    عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
    روستا زاده ام و سبز تر از برگ درخت
    سينه ام وسعت صحراست اگر بگذارند
    دل دريايي من، اينهمه بيهوده مگرد
    خانه ي دوست همينجاست اگر بگذارند...
    شخص ثالث

    پرنده، باز هوس کرده بود باران را

    کسالت شب «بجنورد» را خيابان را

    تمام بي کسي اش را به سمت آينه ريخت

    کشيد سرمه دو انگور خيس گريان را

    پرنده آمد و در رخوت غروب وزيد

    به باد داده کمي کاکل پريشان را

    به جستجوي حضور هميشه گمشده اش

    دويد فرصت ممنوع هر اتوبان را

    غرور تا شده اي که کشيده بود به دوش

    مدام ِ منتشر شهوت خيابان را

    کدام لحظه؟ کدامين قفس؟ کدام؟ کدام….؟

    به خانه مي برد اين پرسه هاي عريان را؟

    پرندگان مهاجر، پرندگان غريب

    پرندگان رها در شب زمستان را؟

    پرندگان رميده، پرندگان عليل

    پرندگان فرو رفته در غم نان را؟

    اما زمان سرد بي مرگيست

    طوفاني آتش پيشه در راه است

    يا سيب از دست تو مي افتد

    يا شاخه هاي عشق کوتاه است

    ما را دخيل مرگ مي گيرند

    از آسمان آبي وارون

    بر روي اين نا ممتد خسته

    دستاسي از خلخال اشباح است

    شايد که در دستان ما چيزي

    با نام يک تقدير مي چرخد

    وقتي خروسان خسته مي خوانند

    وقتي که شب لبريز روباه است

    آهسته با ما مي چکد چشمي

    تا نبض دستت را بگيرد باز

    اين چشم مشکي سخت باراني است

    اين چشم با هر لحظه همراه است

    وقتي بخواهد دست پاييزي

    اين زرد برگ چشم هايت را

    سلام

    خيلي زيبا بود

    تبريك به سحر براي اين اوجش

    سلام سلام سلام

    شعر خيلي زيباي بودمنتظرم به وبلاگ من سر بزنيد خوشحال ميشم

       1   2      >