اي كاش هيچ گرگي قصد جون هيچ بره بي گناهي رو نميكرد اون موقع دنيا گلستان ميشد...
به اميد اون روز
سلام
دل من به درد اومده از گرگهايي كه لباس مامان بره هارو پوشيدن و خودشون رو دوست جلوه ميدن و چه بلايي سر کسايي که به او اعتماد کردن ميارن. گاهي اوقات حس ميکنم توي جنگل مدرن زندگي ميکنيم.
اين خاصيت گرگهاست تابره هارا بدرند از آدما بپرسين كه چرا همديگرو مي درند.
فعلا سلام.
بايد درباره اش فكر كنم.
چه ساده اند..................
با باز كردن وبلاگتون ياد كتاب ساز ناكوك افتادم و سطر سطر شعرهاش ................... زماني كه براي آماده سازيش تلاش مي كرديم...........يادش بخير!
سلام چقدر وبلاگ غم انگيزي داري.
اگه دلت خواست يه سر به وبلاگ من بيا